زندگي عاشقانه بابايي اكبر و مامان سارازندگي عاشقانه بابايي اكبر و مامان سارا، تا این لحظه: 22 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره

فرشته ای که ۱۷ ساله منتظرشیم

دلتنگی

1393/7/8 18:28
نویسنده : خاله سمیرا
697 بازدید
اشتراک گذاری
یادت باشد مادرت اینجا کنار همین رویاهای زودگذر به انتظار آمدن تو خط های سفید جاده را می شمارد .................... عزیز دل خاله : دلم برایت تنگ است… نه میدانم نامت چیست… و نه میدانم چه می کنی… حتی خبری از رنگ چشم هایت هم ندارم… رنگ موهایت را نمی دانم… لبخندت را هم… فقط میدانم که باید باشی و نیستی… و دلتنگی من فقط برای تو هم نیست .... حالا که کسی نیست بگذار به تو بگویم:دلم برای کسی تنگ است که گمان میکردم می آید می ماند و به تنهاییم پایان میدهد! آمد رفت و به زندگی ام پایان داد… عزیز دل خاله مرگ محمد مرگ من بود و من فقط نفس میکشم تا مرا به جای مرده دفن نکنن... میبینی حال و روزم را ............. مرا ببخشید شما چرا که این روزها آب وهوای دلم آنقدر بارانی ست که رخت های دلتنگیم را فرصتی برای خشک شدن نیست…
پسندها (0)

نظرات (2)

دایانا
8 مهر 93 19:17
جیگرم خون شد وقتی وبلاگت رو خوندم. چی می تونم بگم جز این که امیدوارم خدا بهت قدرتی بده که قوی باشی و بتونی تحمل کنی.
آزی
10 مهر 93 12:23
همین الان وبلاگتو تازه دیدم و با گریه خوندم من تو آشناهامون یکی بود بعد از 20 سال بچه دار شد خدا بزرگه خدا خیلی خیلی خیلی به دلتون صبر بده چقدر سختی کشیدی عزیزم ولی همه میگن خدا اونایی رو که خیللی دوس داره بهشون سخت میگیره تا امتحانشون کنه خدا بهتون آرامش قلبی بده به امید روزای خوب برای خودتو خانوادت